فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت/۱۱؛

‏‏امام در هنگام خشم بسیار خوددار بودند و تسلط بر نفس عجیبی داشتند

‏‏امام در هنگام خشم بسیار خوددار بودند و تسلط بر نفس عجیبی داشتند

علمای‏‎ ‎‏اصفهان آنهایی که توجه بیشتری به تهذیب اخلاق طلبه‌ها داشتند مدام در‏‎ موعظه‌های خود می‌فرمودند که: «در درس حاج آقا روح اللّه حاضر شوید».‏

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوه‌ی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیه‌ی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانه‌ی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمه‌ی نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روح‌اللهی‌اش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجره‌ای خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.

او بت‌ها را شکست و باورهای شرک‌آلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی‌وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن، افسانه نیست. او به ملّتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه‌ی سلطه‌گران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق را صاحبان بصیرت در چهره‌ی منوّر او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیات و ممات بر او می‌بارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که می‌گفت: اِلٰهی لَم‌یَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ «بارخدایا! نیکی تو در ایّام حیاتم پیوسته نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.». با رحلت خود، انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بی‌قرار را بر جنازه‌ی خود گرد آورد و صدها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همان‌طور که در زندگی‌اش تختهای فرعونی را لرزانده بود، با مرگ خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.

‏‏هر چند ابعاد وسیعی از شخصیت والای امام همچنان ناشناخته مانده و تلاش در‏‎ ‎‏کشف و شهود برخی از آنها به زمان بیشتری نیاز دارد لکن تأمل در بخش مشهود از‏‎ ‎‏ابعاد شناخته شده شخصیت امام می‌تواند زوایای نامشهودی را در ابعاد ناشناختۀ‏‎ ‎‏آن مراد دل‌ها آشکار سازد.‏

به مناسبت فرارسیدن سی و پنجمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه می‌خوانید روایت آیت اللّه عباس ایزدی نجف آبادی از حضرت امام (ره) به نقل از کتاب سلسله موی دوست است:

‏‏امام در هنگام خشم بسیار خوددار بودند و تسلط بر نفس عجیبی داشتند

‏سال ۱۳۱۷ یا ۱۳۱۸‬ شمسی برای تحصیل از نجف آباد به قم رفتم. با وجود آنکه‏‎ ‎‏بعضی از درس‌ها را خوانده بودم، دوستان راهنمایی کردند که در مدرسۀ فیضیۀ قم‏‎ ‎‏آقایی هستند به نام آقا روح اللّه یا حاج آقا روح اللّه که پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها درس‏‎ ‎‏اخلاق می‌گویند. پس از دو جلسه حضور در کلاس درس اخلاق، حالت کسی را‏‎ ‎‏پیدا کرده بودم که گویا گمشده ای را پیدا کرده است. مطالبی که ایشان می‌فرمودند با‏‎ ‎‏ذوق من خیلی سازگار بود. در واقع در این درس، آن عطش عرفانی چه داشته و‏‎ ‎‏چه طالب داشتن بوده باشد سیراب می‌شد. این درس تأثیر زیادی در روحیۀ من‏‎ ‎‏داشت، چرا که آن میل به شب زنده داری یا داشتن حالتهای عرفانی در من زنده‏‎ ‎‏شده بود و احساس می‌کردم که صاحب روحیۀ خوبی شده ام. البته این تأثیر فقط‏‎ ‎‏مخصوص طلبه‌هایی که در جلسه‌های درس شرکت کردند، نبود. بلکه وجود آن در‏‎ ‎‏دیگرانی که آنجا بودند، آشکار بود؛ از جمله بازاریهای قم که اغلب شرکت‏‎ ‎‏می کردند. گاهی من آشنایانی را که از مسافرت می‌آمدند و چه بسا محصل نبودند ‏‎ ‎‏به مناسبتی به جلسۀ درس امام (ره) می‌بردم، خیلی لذت می‌بردند.‏‏‏ مرحوم علامه مطهری هم به درس اخلاق خیلی علاقمند بودند. در واقع تعداد‏‬ ‏زیاد شرکت کنندگان غیرروحانی اثر خاصی روی طلبه‌ها می‌گذاشت. حتی علمای‏‎ ‎‏اصفهان آنهایی که توجه بیشتری به تهذیب اخلاق طلبه‌ها داشتند مدام در‏‎ موعظه‌های خود می‌فرمودند که: «در درس حاج آقا روح اللّه حاضر شوید».‏

تدریس خصوصی کتابهای عرفانی

‏‏گویا به طور خصوصی کتابهای عرفانی را تدریس می‌کردند. به یاد ندارم از کدامیک‏‎ ‎‏از دوستان شنیدم که حضرت امام (ره) فرموده بودند: کتابی را از بعض اهل معرفت‏‎ ‎‏درس می‌گفتم. یک شب ایشان را در خواب دیدم که فرمودند: «کتاب مرا درس‏‎ ‎‏ندهید». مثل اینکه مطالبی هست که به قول عرفا دربارۀ آنها باید گفت: «هرکه را‏‎ ‎‏اسرار حق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند». منظورم این است که ایشان از‏‎ ‎‏بابت تسلط بر مطالب عرفانی نیز مشهور بودند.‏

‏‏از نظر جنبه‌های اخلاقی و عرفانی، ویژگی خاصی در امام مشاهده می‌شد. ایشان ‎‏تکیۀ زیادی بر «اسرارالصلاة» می‌کردند. به یاد دارم که خصوصاً به کتاب‏‎ ‎‏ «آداب الصلوة» مرحوم شهید ثانی توجه زیادی داشتند و می‌فرمودند: «بهتر است‏‎ که بگوییم اسرارصلوة»؛ بیشتر توجه به معنویاتی که از ابتدای وضو گرفتن یعنی از‏‎ ‎‏هنگامی که انسان می‌خواهد برای وضو گرفتن رو به آب برود تا پایان نماز داشتند.‏‎ ‎‏این حدیث را که فکر می‌کنم از «مصباح الشریعه» باشد، بارها می‌گفتند: «یکی از‏‎ ‎‏ائمه معصوم (ع) می‌فرماید، تَقَدم اِلی الماء تقدمکَ اِلی رَحمة اللّه یعنی موقعی که‏‎ ‎‏برای وضو گرفتن به سوی آب می‌روی، در واقع به سوی رحمت خدا می روی».‏‎ ‎‏روی این جمله خیلی تأکید داشتند. خلاصه موعظه‌های زیادی داشتند. در میان طلبه‌ها آنهایی که علاوه بر درس، به فکر تهذیب اخلاق هم بودند، در درس اخلاق‏‬ ‏امام (ره) شرکت می‌کردند.‏

برای من هم اجازه بگیرید

‏‏از لحاظ درس‌های دیگر حوزه، تا آنجا که به خاطر دارم، حضرت امام اوایل درس‏‎ ‎‏معقول می‌گفتند. در مدرسۀ فیضیه «منظومۀ حکمت» و در منزلشان «اسفار» ‏‎ ‎‏صدرالمتألهین را تدریس می‌کردند. نظر خودشان این بود که چون سطح این درسها‏‎ ‎‏خیلی بالاست، هرکسی نباید در آنها شرکت کند. از این رو شاگردان را مشکل‏‎ ‎‏می پذیرفتند. در واقع در درس‌های ایشان اشخاص برگزیده‌ای چون مرحوم شهید‏‎ ‎‏مطهری، آیت اللّه منتظری، آقای مهدی حائری (پسر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم‏‎ ‎‏حائری) و آقای حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی شرکت داشتند. مرا هم پس از‏‎ ‎‏گذشت مدتی پذیرفتند چرا که تشکیل جلسه‌های درس پنهانی بود. ماجرا از این ‎‏قرار بود که روزی در هنگام مباحثه، آقای مطهری و منتظری را ندیدم. حدس زدم که‏‎ ‎‏باید جایی پنهانی درس بخوانند. پیشدستی کردم و به آقای مطهری گفتم، خوب‏‎ ‎‏است برای من هم اجازه بگیرید تا در درس ایشان حاضر شوم. اتفاقاً تیرم به هدف‏‎ ‎‏خورد و ایشان نتوانستند انکار کنند. بدین ترتیب اجازه گرفتند که من هم در درس‏‎ ‎‏امام (ره) شرکت کنم.

بانی تشکیل درس اصول

‏‏در همان زمان که آیت اللّه بروجردی تدریس را شروع کردند، حضرت امام دو درس‏‎ ‎‏خارج، یکی فقه و دیگری اصول که خارج «کفایه» جلد دوم بود، تدریس می‌کردند.‏‎ ‎‏بانی و باعث تشکیل درس اصول، آیت اللّه منتظری و مرحوم شهید مطهری بودند.‏‎ ‎‏با به پایان رسیدن دورۀ این درس‌ها، امام (ره) دوباره تدریس آنها را شروع کردند. گویا‏‎ ‎‏همان سال بود (سال ۴۳) که مسائل مستحدثه را در منزل در تابستان تدریس‏‬ ‏فرمودند که بعدها در رسالۀ تحریرشان آمد.‏

‏‏از همان اوایل، امام فردی باریک بین به نظر می‌رسیدند که در مقایسه با دیگران، از‏‎ ‎‏تفکر ژرف‌تری برخوردار بودند. همین که لب به سوال باز می‌کردیم، ایشان تا آخر‏‎ ‎‏سؤال را متوجه می‌شدند و جواب می‌دادند.

مولانا به حرف توجه کن

‏‏امام در هنگام خشم بسیار خوددار بودند. به طور مثال اگر در هنگام درس عصبانی‏‎ ‎‏می شدند و می‌خواستند فریاد بزنند فقط می‌گفتند: «مولانا» و دستشان را بر زمین‏‎ ‎‏می زدند. با اینکه عصبانی می‌شدند تسلط بر نفس عجیبی داشتند. همین باعث‏‎ ‎‏می شد که هیچگاه کلمۀ زننده‌ای از زبانشان شنیده نشود. حتی اگر حرفی را بلند‏‎ ‎‏می گفتند فقط در همان حد بلند گفتن بود، یا اینکه حداکثر می‌گفتند: «آقا گوش کن؛ ‏‎ ‎‏مولانا به حرف توجه کن».‏

کد خبر 6108634

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha