۳۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۳:۱۴

دوازدهمین «طَف» منتشر شد؛

حسین(ع) را تنها نگذارید/ نصیحت‌هایی از برادر ندیده

حسین(ع) را تنها نگذارید/ نصیحت‌هایی از برادر ندیده

دوازدهمین نماهنگ پروژه موسیقایی - تصویری «روایت طَف» از اجتماع عظیم عشیره عاشورا با عنوان «پلک یازدهم؛ نشد» پیش روی مخاطبان قرار گرفت.

به گزارش خبرنگار مهر، دست‌اندرکاران مجموعه «فطرس» به عنوان مرکز حفظ و نشر آثار محمود کریمی ذاکر اهل بیت (ع) دوازدهمین نماهنگ از پروژه «روایت طَف» در چارچوب اجتماع عظیم عشیره عاشورا را منتشر کردند.

«طَف» نام دیگر سرزمین کربلاست که در ادبیات مرثیه خوانی و ذکر مصائب حضرت امام حسین (ع) از این عنوان بسیار شده که دربرگیرنده عنوان کربلای معلی است.

در متن دوازدهمین نماهنگ پروژه «روایت طف» با عنوان «پلک یازدهم، نشد» به روایت و صدای حامد عسگری آمده است:

بزرگ قبلیه ما آن شب، شب عروسی اش بود، دور آتش هزار مرد دهل می‌کوفتند و ما تیغ می‌چرخاندیم و آوازهایمان دشت‌های پهن را می‌پراکند و ما شاد بودیم و گندم و انگور و انجیر می‌خوردیم.

پیکی آمد نفس نفس زنان و خبر آورد؛ نفس‌هایش بوی خون می‌داد. گفت: «پسر ابوتراب در بیابانی به نام طف گرفتار آمده» و بزرگ ما برخواست. جفت را لب نزده بزم هِشت را عزم رزم کرد. عروس اشک ریخت و کتاب بر سر گرفت و ما پلکی در طف فرود آمدیم. ما نمک گیر ابوتراب بودیم و روا نبود پسرش به مهمانی خون برود.

پدرم می‌گفت: بزرگمان به ادب نزد مرد رفت و گفت: ما مرده باشیم و شما غریبه افتاده باشید. بالا بنشین و کوچک ببین و بزرگ بگو. تیغ نه، مژه‌ای کج کن و کوزه‌ای از خاکسترشان را تحویل بگیرد.

مرد گفت: این نه کار جوانمردان هست، این قوم شما را نمی‌بینند و بی هوا زدن از پهلوانی نیست.

پدرم می‌گفت: استغنای مرد آن قدر بود که شب واقعه به یاران گفت: بیعتی ندارید، جانتان را بردارید و بروید. اینها فقط با من کار دارند. بزرگمان هرچه اصرار کرد، ملیح تر نه شنید.

من این روزها قصه‌های پدرم را روایت می‌کردم، قصه‌های موروثی که خودش در نینوا بود و دید و برای ما گفت و گریست و آن قدر گریست که مُرد.

من پسر اویم و او قشون «ضعفر» بود و ضعفر بزرگ طایفه ما جنیان بود.

من قصه‌ها را هزار سال است برای پسرانم و پسرم برای پسرش گفته و خواهد گفت.

این شب‌ها کنارتان گریستم و بر سر زدم، ما بیشتر از شما گریه می‌کنیم. چون می‌شد کمکش کنیم و نخواست. ما را آدم حساب نکرد که آدم باید می‌جنگید. و شما خوشبخت ترید که می‌توانید هل من ناصرش را لبیک بگویید.

از برادر ندیده به شما نصیحت: حسین را تنها نگذارید. ما می‌خواستیم و نشد. کاش جای شما بودیم.

کد خبر 5285465

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha