منوچهر محققی
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۹
منوچهر محققی با مسلسل هواپیما در مه دنبال دشمن میگشت؛ کمک افپنجها به نیروهای قالیباف
دیدیم نیروهای پراکندهای هستند که ارزش بمباران نداشتند. ایشان گفت «پیروان، یک استرف میزنیم ببینیم چه میشود!» گفتم باشد. در ۲۰۰ پایی بودیم که با سرعت ۴۵۰ تا ۵۰۰ نات، یکاسترف طولانی زد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۸
میراژهایی که افچهارده روی آسمان قم و خلیجفارس شکار کرد
فکر میکنم ساحل کویت از دور پیدا میشد [خنده] که دیدم ده بیست ثانیه شده و فلر نمیزنند. فهمیدم دیگر فلر ندارند. نشانهروی و آخرین موشک را در حالی که غرغرش بلند بود، شلیک کردم.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۷
هواپیما در ارتفاع ۱۰ متری بود که محققی گفت پیروان جلو را نمیبینم
ایندیگ بزرگ متلاشی شد و متحوایش تا حد ۲۰ متر آمد بالا توی هوا. ارتفاع ما چهقدر بود؟ ۳۰ پا یعنی ۱۰ متر. مجالی نبود و از وسط غذاها رد شدیم. بلافاصله گفت «پیروان جلویم را نمیبینم.»
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۶
افچهارده و افچهارها بودند که مانع تعطیلی صادرات نفت ایران شدند/ خارک قویترین پدافند را داشت
عزیزان حواسشان نیست و تعارفاتی میکنند و دقت ندارند که ۱۵ خلبان شهید در خلیج فارس دادهایم. افچهاردهها و افچهارها بودند که نیروهای پدافند هم کنارشان مانع تعطیلی صادرات نفت خارک شدند.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۵
خلعتبری را عید ۶۴ زدند انتقامش را عید ۶۷ گرفتم/خائنان اطلاعات را از بوشهر به عراقیها میرساندند
دیدم رادار میگوید «خورد زمین! خورد زمین!» من هم سریع برگشتم. با خودم گفتم این انتقام حسین خلعتبری بود. او را فروردین ۶۴ زدند من انتقامش را سال عید ۶۷ گرفتم.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۴
روایت پرواز وارونه روی سر دشمن و آرامش عجیب منوچهر محققی
در همانحال دیدم خدای من، منوچهر محققی هواپیما را اینورت (وارونه) کرده! و نزدیک است بخورد زمین. گفتم «وای رضا! منوچهر را زدند.» گفت چی؟ گفتم «اینورت بود!»
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۳
خاطره پرواز منوچهر محققی در عملیات مروارید/پرواز اسکندری و دوران یکماموریت استراتژیک ساده بود
روی هوا بود که گفتند یک میگ ۲۳ یا ۲۱ پشت سرت است. تا رادار گفت هواپیما پشت سرت است، همه موشکها را رها کرد و سبک شد تا سرعت بگیرد و فرار کند. وقتی برگشت، با او دعوای مفصلی کردم.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۲
اسارت خوی واقعی انسان را به نمایش میگذارد/چهطور میشود بهخاطر یکنخ سیگار نفر کناری را له کرد!
سهم ما از فضای آسایشگاه به اندازه یکتشک بود. فقط میتوانستیم روی دیوار بالاسر اینتشک، یکمیخ بزنیم و کیسهمان را آویزان کنیم. وقتی روی زمین یکمیخ میدیدیم خیز میرفتیم که من اول دیدمش.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۱
روایت بمباران موفق ۱۸ اردیبهشت ۶۱ که به سقوط و اسارت ختم شد/اینهمه بمب زیر هواپیما ندیده بودم!
مطمئن بودم رگبار خوردهایم. همینطور که در گردش بودیم، آفتاب میزد و سایه هواپیما را روی زمین میدیدم. دود از پشتمان راه افتاده بود. در آینه بالاسرم نگاه کردم و دیدم آتش فوران میکند.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۰
منوچهر محققی خلبانی بود که جلوتر از هواپیمایش پرواز میکرد/نخلهای جنوب به زیر هواپیمایمان میگرفت
شکاری سرعتش بالاست. اگر میخواهی در فلاننقطه گردش کنی باید از ۱۰ مایل قبل آمادگی داشته باشی که ردش نکنی! باید جلوتر از هواپیمایت باشی. مرحوم محققی خیلی بیشتر از اینها جلوتر از هواپیما بود.
-
چهلم امیر خلبان محمود ضرابی در مهر/۱
روایت منوچهر طوسی از حمله به H3/امکان مرگ ۹۰ درصد بود
نزدیک دریاچه ارومیه، به محمود اسکندری گفتم «محمود جان قربانت! میشود یکلحظه زیر هواپیمای من را نگاه کنی!» گفت «منوچهر تو که تا اینجا آمدی، این یک تیکه را هم بیا دیگر!»
-
معرفی عقابان آسمان ایران -۱۲/فرجالله براتپور
براتپور زندگی در آمریکا را نخواست/پدر صدام را درآوردیم!
در بحبوحه انقلاب زمانی که نیروی هوایی آمریکا از فرجالله براتپور خواست در اینکشور بماند و خدمت کند، اینخلبان ایرانی گفت هیچچیز حتی زندگی راحت و تامین در آمریکا را به کشورش ترجیح نمیدهد.
-
گفتگوی مهر با امیر خلبان محمد عتیقهچی/۴
روایت ناگفته از بمباران H2/موشک دشمن دماغه هواپیمایم را کند
با دیدن تریلیها، گفتم «مجید اینجا را میزنیم به نیت قربهالیالله! چون همه عراقیاند. حالا مهمات باشد یا تجهیزات مال دشمن است.» او هم گفت بزن! از ده یا یازدهتا، ۹ تریلی منفجر شد.
-
گفتگوی مهر با امیر خلبان محمد عتیقهچی/۳
روایت روزی که قهستانی از ماموریت برنگشت/سالهاست اسمی از ما نیست
قهستانی داشت برمیگشت و من داشتم به نقطه هدف میرسیدم. در رادیو گفت «ممد خیلی شلوغه! آتیش خیلی زیاده! مواظب باش!» بعد دیگر صدایش را نشنیدم.
-
گفتگوی مهر با امیر خلبان محمد عتیقهچی/۲
عباس دوران و داوود اکرادی چطور شهید شدند!/آقای خامنهای نگاه مثبتی به خلبانها داشتند
گفتم «داوود حالت خوب نیست! اینطور بیایی در ارتفاع بالا، فشار هوا پرده گوشت را پاره میکند.» اِلا و لِله که من میخواهم بیایم و میخواهم باشم. گفتم باشد!
-
گفتگوی مهر با امیر خلبان محمد عتیقهچی/۱
نزدیک بود از دوره خلبانی در پاکستان حذف شوم/ماجرای درگیری عتیقهچی و قرهباغی با افسر آمریکایی
کاپیتان آمد و من را دید. گفت شما «امروز روزه بودی؟» خب آدمی که روزه میگیرد نمیتواند دروغ بگوید. گفتم بله. گفت «پرواز هم بودهای؟» گفتم بله. هیچی نگفت و رفت...
-
معرفی عقابان آسمان ایران -۱۱/غلامعلی شیرازی
اجرای ماموریت غیرممکن بمباران «لانه زنبور» چگونه بود؟/وقتی فرمانده خائن پایگاه دزفول اعدام شد
با فریاد بلندی که جوادپور کشید و شیرازی را به گردش به راست فراخوند، او اقدام به اینکار کرد و ناگهان عبور یکهواپیمای شکاری را از دوسهمتری بالهای F5 خود احساس کرد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۹
کاش مثل دوران اجکت نمیکردم/روایت مشهور شهادت علی اقبالی دروغ است
هرچه بود سرعت هواپیما شروع به کاهش کرد. حقیقتش به یاد شهید دوران، علاقهای نداشتم بپرم بیرون. در اینفاصله آقای عبیری است که دارد به من التماس میکند اجازه بده تو را بپرانم!
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۸
امام زمانِ عراقیها را دیدم/ناچارشدیم گمرک وراهآهن خرمشهر رابزنیم
گفتم ناصر الان ترتیبش را میدهم. اینها را بستم به فشنگ. پایی را هم چپ و راست فشار میدادم که مستقیم نزند؛ درو کند. فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ تا به موضع دشمن رسیدم مسلسل قفل کرد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۷
خلبانهای فرانسوی با میراژ ما را زدند/ روایت کلاس آموزشی آیتالله خامنهای برای خلبانها
قفل و سپس شلیک کرد. زدند و هواپیمای ما ۳ هزار سوراخ پیدا کرد. کاناپی من هم پودر شد. سرعتمان در آنلحظه، ۴۰۰ متر بر ثانیه معادل یک و دو دهم ماخ بود. ناگهان داخل کابین مثل بخار شد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۶
وقتی گفتند برنمیگردید دوران خندید و گفت مگر قرار است برگردیم؟/ نام محققی هفته دوم جنگ تیتر شد
بعد از بریف، جناب سرهنگ گفت ۹۵ درصد برنمیگردید. عباس خندهای کرد و گفت «مگر قرار است برگردیم؟» محمود اسکندری هم همینطور خندید.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۵
بدن خلبان را که لمس کردم مثل پازل ریخت/به بنیصدر گفتم عراقیها دارند میآیند ولی گفت نه جنگ نمیشود
هر دو خلبان هم بیحرکت توی کابین نشسته بودند. دستم را روی شانه خلبان گذاشتم که بگویم بلند شوید، دیدم مثل پازل ریخت. شهید عشقیپور بود و عباس اسلامینیا.
-
نگاهی به جلد دوم «ستارههای نبرد هوایی»/۵
شماره دو فریاد کشید: آتش گرفتید بپرید بیرون!/قصه دوخلبانی که در ماموریت بمباران کاخ صدام اسیر شدند
یکدقیقه مانده به هدف، ناگهان ضربهای به هواپیما خورد و انواع چراغهای خطر روشن شدند که مهمترینشان آتشگرفتن موتور بود. خلبان فانتوم شماره دو در رادیو فریاد زد: «آتش گرفتید! بپرید بیرون!»
-
نگاهی به جلد دوم «ستارههای نبرد هوایی»/۴
خلعتبری مهمانان نوروز را در خانه رها کرد و رفت شهید شد/فکوری گفت حتی اگر پای خلبانی شکسته پرواز کند
خسروینسب، سروان حسین خلعتبری را دید که درحالیکه مهمانانی برای نوروز در خانه داشت، به پست فرماندهی آمده بود و در مقابل این سوال که آنجا چه میکند، پاسخ داد اینکار مهمتر است!
-
در پی عوارض سالهای اسارت؛
یکی از خلبانان آزاده کشور به شهادت رسید/آبشدن ذرهذره چون شمع
امیر جانباز خلبان داوود سلمان در پی بروز شدید عوارض سالهای اسارت به شهادت رسید.
-
نگاهی به جلد دوم «ستارههای نبرد هوایی»/۲
خاطره خلبان بالگردی که باعث فرار سوخو ۲۴ بعثی شد
در یکی از پروازهای اینعملیات، متوجه یکهواپیمای بمبافکن سوخو ۲۴ عراقی شد. خلبان عراقی به اشتباه میپندارد جعفری طرئی بهعمد به طرف او میرود تا خود را به هواپیمایش بکوبد.
-
نگاهی به جلد دوم «ستارههای نبرد هوایی»/۱
ایران خلبانی دارد که ۱۶ هواپیمای دشمن را ساقط کرد/پشتیبانی پرواز گروگانهای آمریکا ۱۳ساعت طول کشید
وقتی صدای او را شنیدند، نزدیک ۱۰ ساعت بود که در دریا سرگردان بوده است. با مشخصکردن موقعیت دلحامد توسط F14 هلیکوپتر امداد برای نجات خلبان اقدام کرد اما دلحامد از حلقه نجات رها شد...
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۴
یکریال مال حرام به زندگی نبردن چنینعاقبتی دارد/اخراجیهایی که برگشتند و شهید شدند
یک ریال مال حرام به زندگی نبردن، آخرش میشود این! میشود محققی! میشود سعیدی، میشود دشتیزاده و صدتای دیگر. اینها صادقانه ایستادند و کار کردند.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۳
نگرانی منوچهر محققی درباره حقالناس و بیتالمال/آمریکا با تاپگان جوانان را جذب خلبانی میکرد
هواپیما را کمی گردش داد و گفت: آقای غلامحسینی پایین را نگاه کن! اینجا همهش مرغداری است. چوپان و گوسفند هم زیاد است. صدای هواپیما اینحیوانها را میترساند. اینها تار و مار میشوند...