۱۶ آذر ۱۴۰۳، ۱۴:۳۶

روزت مبارک دانشجو!

روزت مبارک دانشجو!

روز دانشجو در ایران یادگار دورانی است که اگر به حرف انگلیس گوش نمی‌کردی در مملکت خود به بلای خانمان سوزی دچار می‌شدی.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مبینا افراخته: می‌گفت: «دوست داشتم هرچه زودتر کلمه دانش‌آموز جای خود را به دانشجو بدهد و تمام دوران مدرسه را به عشق رسیدن به آن طی کردم. سال آخر دبیرستان که قرار بود با یک کنکور سراسری به پایان برسد، تمام توانم را گذاشتم تا بتوانم به آن آرزوی دوران نوجوانی‌ام برسم. چشم انتظاری‌هایم که داشت روزهای آخرش را سپری می‌کرد سروکله هیولایی به اسم «کووید ۱۹» پیدا شد و در تمام دانشگاه‌ها را تخته کرد. دو سال اول دوران دانشجویی را بدون آنکه حتی رنگ دانشگاه را دیده باشم از صفحه ۱۷ اینچیِ لپتاپ گذراندم. تا بالاخره این ویروس کمی به ما مجال داد و شرش را کند.

دو سالی از دوران دانشجویی‌ام گذشته بود اما تازه داشتم آن را به معنی واقعیِ کلمه حس می‌کردم. دیگه ببخشید خانم‌، گفتن‌های مدرسه جایش را به استاد داده بود. دیگه به جای اینکه پشت در حیاط خانه منتظر بوق راننده سرویس باشم، باید صبح خروس خوان، بعد از کلی کشمکش با خودم که حالا امروز چی بپوشم، از در خانه بیرون می‌زدم تا بتوانم خودم را در واگن مترو جا کنم. حالا دیگه پیاده متر کردن خیابان انقلاب و گشتن تو انتشاراتی‌ها یکی از تفریحاتم شده بود. دانشگاه جایی بود که خسته نباشیدها استعاره‌یی از «استاد بسه دیگه خسته شدیم» بودند. جایی که من با کلی آدم جدید با نگاه و حتی گویش‌های متفاوت آشنا شدم. آدم‌هایی که هیچ شباهتی با خودم نداشتند اما وجودشان برایم پر از جذابیت بود…»

انگلیس، آتش‌بیار معرکه

روز دانشجو در ایران یادگار دورانی است که اگر به حرف انگلیس گوش نمی‌کردی در مملکت خود به بلای خانمان سوزی دچار می‌شدی. بلایی از نوع کودتا و دادگاه نظامی. ماجرا از جایی شروع شد که ایرانی‌ها پس از سال‌های طولانی، به غارت نفتشان توسط انگلیس یک «نه» محکم گفتند.

۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ مجلس قانون ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد. قبل از آن سفیر انگلیس نامه‌ای به نخست وزیر ایران فرستاده و به صراحت نوشته بود دولت بریتانیا هیچ طرحی را که متضمن ملی شدن صنعت نفت ایران حتی در آینده دور باشد، نخواهد پذیرفت. مجلس اعتنایی به حرف جناب سفیر نکرد و بعد از کشمکش‌های طولانی، سرانجام آمریکا و انگلیس در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ علیه دولت «محمد مصدق» کودتا کردند. وقتی کودتا پیروز شد سلاطین نفتی بریتانیا و سیاست مدارای انگلیسی در نهایت تکبر با ایرانی‌ها صحبت می‌کردند و تعیین تکلیف می‌کردند که باید چنین و چنان شود.

شرکت نفت انگلیس برای چند دهه اکتشاف کننده، استخراج کننده و فروشنده انحصاری نفت ایران بود و حدود شانزده تا بیست درصدش را به ایران پرداخت می‌کرد. این شرکت به قدری نفوذ داشت که می‌توانست علیه مردم و سیاست مداران اقدام کند و حتی امنیت ایران را به خطر بیندازد. براساس همین قدرت هم بود که کودتای ۲۸ مرداد را به راه انداخت. اسناد تاریخی نیز این گواه را می‌دهند که شرکت نفت انگلیس آتش بیار معرکه شده و سلطه‌ای که بر نفت ایران داشت را با سلطه انگلیس بر سیاست ایران پیوند زد و سیاست مدارای انگلیس و آمریکا را تشویق و ترغیب به کودتا کرد.

بعدها نیز در سال ۱۳۵۲ داستان نفت ایران در دوره قاجار و پهلوی اول و دوم را «امیر عباس هویدا» نخست وزیر وقت ایران، ناخواسته و برای دفاع از قرارداد بیست ساله جدیدی که بسته بودند در مجلس تعریف کرد و این چنین گفت: در قسمت اعظم از مدت ۷۲ سالی که از تاریخ اولین قرارداد نفتی خاورمیانه می‌گذرد نفت را به هر صورت و به هر مقداری که خودشان می‌خواستند استخراج می‌کردند و به هر کجا که مایل بودند به فروش می‌رساندند.

روزت مبارک دانشجو!

صبح روز شانزدهم آذر…

در این میان و بین معرکه کودتا دانشجوها چه می‌کردند؟ حدود چهار ماه بعد از کودتا اعلام شد که روابط با انگلیس که قطع شده بود دوباره از سر گرفته می‌شود. حکومت پهلوی دوم نیز اعلام کرد که «نیکسون» معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران می‌آید. دلیل آمدنش هم این بود که پهلوی‌ها در بحبوحه نارضایتی‌های فراگیر بتوانند نشان دهند که ما متکی به ابرقدرت نظامی جهان هستیم. همین گواه محکمی شد بر اینکه دانشجویان دانشگاه تهران روی به اعتراض بیاورند.

صبح روز شانزدهم آذر، گروهی از سربازان نظامی، باوجود تعطیلی دانشگاه به دلیل جو متشنجی که ایجاد شده بود، به بهانه بازداشت دو دانشجوی رشته ساختمان که به حضور نظامیان اعتراض و آن‌ها را تمسخر کرده بودند وارد دانشکده فنی شدند. نظامیان وارد کلاس درس استاد شمس از اساتید رشته نقشه‌کشی دانشکده فنی شدند تا دانشجویان مدنظرشان را دستگیر کنند که با اعتراض استاد شمس روبرو شدند. آنان او تهدید کردند و دانشجویان مدنظرشان را دستگیر کردند. با خروج سربازان از کلاس درس، دانشجویان به صحن دانشکده فنی رفتند و این وضعیت موجب درگیری دانشجویان و نظامیان شد.

دسته‌ای از سربازان به سرعت با سرنیزه از در اصلی وارد دانشکده فنی شدند تا کسی فرار نکند اما دانشجویان تصمیم به خروج از درهای جنوبی و غربی دانشکده گرفتند. در این بین یکی از دانشجویان فریاد زد «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه» هنوز صدای او خاموش نشده بود که سربازان، دانشجویان را به رگبار بستند. دانشجویان از هر طرف فرار کردند. برخی با شکستن شیشه‌ها به آزمایشگاه پناه بردند و برخی به کلاس‌ها و دستشویی‌های دانشکده گریختند و جمع بیشتری که فرصت فرار نیافتند، هدف گلوله‌های مرگبار نظامیان قرار گرفتند و محوطه دانشکده فنی و پله‌ها رنگ خون گرفت.

در این بین سه دانشجو از جمله سید مهدی شریعت رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگ نیا با اصابت گلوله نظامیان پهلوی به شهادت رسیدند. فضل‌الله بزرگ‌نیا برادرِ مصطفی در اظهاراتی در تشریح حادثه خونین آن روزها می‌گوید: «مهدی و مصطفی در همان لحظات اول هجوم سربازان به ساختمان دانشکده فنی دانشگاه بر اثر اصابت تیر به قلب به شهادت رسیدند و احمد قندچی نیز پس از زخمی شدن و انتقال به بیمارستان شماره دو نیروی زمینی ارتش به دلیل بی‌توجهی به زخم‌ها و عدم تزریق خون جدید و بر اثر شدت خونریزی، به شهادت رسید.»

اما اداره پزشکی قانونی پهلوی یک روز بعد از جنایت در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۳۲ در گزارشی نوشت: «علت فوت سه نفر از دانشجویان دانشگاه تهران از طرف اداره پزشکی قانونی چنین تشخیص داده شده است: «مصطفی بزرگ‌نیا، دانشجوی دانشکده فنی بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد و از زیربغل چپ او خارج شده فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی شده است. بر پشت شانه راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده می‌شود که تا ۱۵ سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود.

سید مهدی شریعت‌رضوی، دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد کرده و شریان‌ها را پاره کرده و در نتیجه خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز به دست راست وی اصابت کرده که جلدی بوده و نمی توانسته باعث مرگ باشد.

مقتول دیگر احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلوله‌ای که وارد شکم وی شده و احشای داخلیش را پاره کرده، درگذشته است.»

روزت مبارک دانشجو!

آذر

سید مهدی شریعت‌رضوی معروف به آذر شریعت‌رضوی در سال ۱۳۱۱ متولد شد. او برادرِ تنیِ پوران شریعت‌رضوی همسر دکتر علی شریعتی و از اعضای کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ایران بود.

پوران در خاطره‌ای از شهادت برادرش گفت: «پدر و مادرم در آن زمان در مشهد بودند، برادر دیگرم به جست وجوی آذر مجدداً به دانشگاه بر می‌گردد و پس از جست‌وجو تا ساعت ۱۰ شب، به او خبر می‌دهند که آذر به همراه دو دانشجوی دیگر به شهادت رسیده است. از طریق سرهنگ فرجاد یکی از اقوام خانوادگی‌مان و نیز پدرِ مصطفی بزرگ‌نیا که از فرماندهان رده بالای ارتش بود، متوجه شدیم که اجساد این سه شهید به قبرستانی در جاده خاوران منتقل شده است، با وساطت سرهنگ فرجاد و پدرِ مصطفی بزرگ‌نیا، اجساد تحویل شدند.»

همچنین علی شریعتی، شوهر خواهرِ آذر در وصیت‌نامه‌اش در سال ۱۳۵۴ او را قربانی ریچارد نیکسون معاون رئیس‌جمهور وقت آمریکا دانست و گفت: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان جایی که ۲۲ سال پیش، آذرمان در آتش بی داد سوخت، او را پیش پای نیکسون قربانی کردند.»

روزت مبارک دانشجو!

احمد

احمد قندچی متولد سال ۱۳۱۲ و از طرفداران دکتر محمد مصدق و جبهه ملی بود که تحصیلات دانشگاهی‌اش را تا سال اول در دانشکده فنی دانشگاه تهران خواند. او برادر کوچک‌تر اصغر قندچی بنیانگذار صنعت کامیون‌سازی در ایران و مالک شرکت ایران کاوه – سایپا دیزل – بود که اموالش به حکم حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی مصادره شد.

بعد از اصابت هم زمان گلوله‌های سربازان به بدن و لوله‌های شوفاژ بالای سر و ترکیدن لوله‌های آب گرم، سر و صورتش به دلیل ریزش آب جوش شوفاژ، سوخت. او با همان وضعیت به بیمارستان شماره دو نیروی زمینی ارتش منتقل شد اما به دلیل بی‌توجهی کادر درمان به پانسمان زخم‌ها و تزریق خون جدید، بر اثر شدت جراحت و خونریزی شدید جان باخت.

برادرِ احمد در خاطره‌ای از وضعیت سه شهید دانشگاه تهران و محل دفن آنان، گفت: «ما نتوانستیم با خانواده‌های شریعت‌رضوی و بزرگ‌نیا تماس بگیریم. وقتی از محل دفن شهید شریعت‌رضوی در قبرستان مسگرآباد مطلع شدیم بلافاصله همراه با خانواده‌های بزرگ‌نیا و شریعت‌رضوی به آنجا رفتیم و قبر شهید را نبش کردیم و او را به قبرستان امامزاده عبدالله منتقل کردیم و در کنار شهید احمد قندچی و مصطفی بزرگ‌نیا دفن کردیم، به این ترتیب آرامگاه شهدای ۱۶ آذر دانشگاه تهران در امامزاده عبدالله تهران شکل گرفت.»

روزت مبارک دانشجو!

مصطفی

مصطفی بزرگ‌نیا متولد ۱۳۱۳ از دانشجویان دانشکده فنی و از اعضای کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ایران بود. فضل‌الله بزرگ‌نیا، برادرِ مصطفی در خاطره‌ای از شهادت برادرش، گفت: «سال ۳۲ که من با درجه ستوان یکمی، افسر شهربانی بودم بعد از اطلاع از ماجرا به دانشگاه رفتم. آنجا به من گفتند که به بیمارستان شماره دو ارتش مراجعه کنید. به آنجا رفتم. گفتند «وی را به لشکر زرهی برده‌اند» که فرمانده‌اش سرهنگ تیمور بختیار بود که پس از ساقط شدن دولت دکتر مصدق، فرماندار نظامی تهران شده بود. در بیمارستان شماره دو گفتند که برای تحویل جنازه باید از سرلشکر دادستان اجازه بگیرید.

پیش او رفتم، قسم خورد که من تا این لحظه نمی‌دانم در دانشگاه چه اتفاقی افتاده. بالاخره جنازه برادرم را در پزشکی قانونی یافتم. برادرم و شریعت‌رضوی در لحظه اول با تیری که به قلب‌شان اصابت کرده بود، کشته شده بودند ولی مرحوم قندچی ۲۴ ساعت در حال جان کندن بود و نگذاشته بودند به او خون برسد و با رنج و درد شهید شده بود. بالاخره هر سه نفر را با هم در امامزاده عبدالله دفن کردیم.»

روزت مبارک دانشجو!

روایت چمران

دکتر مصطفی چمران در آذر ۱۳۳۲ دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بود، او ۱۶ آذر را این‌گونه روایت می‌کند:

از آن روز - یعنی ۱۶ آذر ۳۲ - نُه سال می‌گذرد ولی وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم می بی نم؛ صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می‌اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را می‌لرزاند، آه بلند و ناله جانگذار مجروحین را در میان این سکوت دردناک می شنوم، دانشکده فنی خون آلود را در آن روز و روزهای بعد به رأی العین می بی نم.

آن روز ساکت‌ترین روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثه‌ای را نشان می‌داد، دانشجویان بی اندازه آرام و هوشیار بودند که به هیچ وجه بهانه‌ای به دست کودتاچیان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ و چطور سه نفر از بهترین دوستان ما، بزرگ نیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟

آری حکومت کودتا در قدوم نیکسون سه جوان قربانی کرد تا نیکسون، آیزنهاور را مطمئن کند که میلیون‌ها دلار کمک به دولت کودتا به هدر نرفته و این پول‌های گزاف بر گرده مالیات دهندگان آمریکایی نیز سنگینی نمی‌کند، زیرا در راه استقرار صلح و دموکراسی خرج شده است.

رسوایی دستگاه به جایی کشیده بود که بیم آشوب و غوغا می‌رفت و ارکان حکومت متزلزل شده بود و حتی وضع به جایی رسید که شاه شخصاً مجبور شد از این اتفاق، معذرت بخواهد و از خانواده‌های شهدا دلجویی کند و «مزیتی» را به عنوان نماینده شخصی برای رسیدگی به واقعه دانشگاه بفرستد تا آتش خشم مردم را فرونشاند.

اما چند روز بعد در روزنامه «راه مصدق» ارگان نهضت مقاومت ملی بخشنامه شماره ۲۱۲۲ مورخ ۱۳۳۲.۹.۲۰ از لشگر دو زرهی ستاد رکن دو به کلیه واحدها و دوایر تابعه لشگر منتشر شد که در آن افراد دسته جانباز در اثر جدیت و فعالیتی که در مأموریت دانشگاه تهران در روز دوشنبه ۱۶ آذر مشاهده گردید، تشویق شده است لذا کلیه افراد به دریافت پاداش نقدی مفتخر و سه نفر از آنها به درجه گروهبان دومی و چهار نفر به درجه سرجوخگی ارتقا داده شده بودند، اسامی آنها نیز نوشته شده بود.

این بخشنامه رکن دو ماهیت «معذرت و دلجوئی شاهانه» را هویدا ساخت و بر قلب جریحه‌دار دانشجویان نمک پاشید. شهدای دانشگاه در امامزاده عبداله پهلوی هم به خاک سپرده شدند و مقبره آنها مرکز تجمع مبارزان شوریده حال گردید.

روز هفتم شهدای دانشگاه تهران، غوغای عظیمی به پا بود. دانشجویان تصمیم داشتند که مراسمی بر مزار شهدا بر پا کنند ولی دستگاه فاسد ممانعت می‌کرد. میدان شوش از انبوه مردم به خصوص دانشجویان موج می‌زد. سربازان تمام محوطه را با تانک و زره پوش محاصره کرده بودند. پلیس از سوار شدن دانشجویان به اتوبوس‌های خطی جلوگیری می‌کرد و به علت ورود دسته‌های جدید لحظه به لحظه به جمعیت میدان افزوده می‌شد٬ به طوری که حدود ساعت ۱۴:۳۰ جای ایستادن نبود. مأمورین انتظامی به دستور فرماندهان خود شروع به مانور کردند و می‌خواستند دانشجویان را پراکنده کنند.

نمایندگان دانشجویان با فرمانده مأمورین انتظامی تماس گرفته درخواست کردند به این صحنه مسخره خاتمه داده شود و متذکر شدند که بازی کردن با احساسات دانشجویان خشمگین و از جان گذشته بازی کردن با آتش است. بالاخره نیروی انتظامی از وحشت دانشجویان ناچار به تسلیم شد و افسر فرمانده قبول کرد که دسته‌های گل به وسیله چند دختر دانشجو به مزار شهدا حمل شود و دانشجویان نیز دسته دسته و به مرور سوار اتوبوس شده و عازم امامزاده عبدالله شدند.

اولین دسته با چند اتوبوس حرکت کردند ولی بالای پل سیمان ژاندارم‌ها و سربازان راه را سد کرده به داخل اتوبوس‌ها حمله بردند و هر دانشجو یا هر مرد جوانی را که همانند دانشجویی بود با قنداق تفنگ به شدت مجروح کرده٬ پایین می‌کشیدند. دانشجویان دسته بعدی که متوجه ماجرا شدند پیش از آنکه سربازان به اتوبوس‌ها حمله کنند پیاده شدند به این امید که از بیراهه از مزارع و باغ‌ها گذشته خود را به امامزاده عبدالله برسانند ولی سربازان به آنها حمله کردند و حتی کیلومترها در پیچ و خم کوچه‌باغ‌ها دانشجویان را دنبال کردند و عده کثیری از این دسته را آنقدر زدند تا از حال رفتند.

خوشبختانه بیمارستان فیروزآبادی نزدیک بود و به داد مجروحین رسید و عده‌ای از دانشجویان برای مدت‌های دراز در آنجا بستری شدند. ورود دسته‌های بعدی دانشجویان به پل سیمان مسئله را برای ژاندارم‌ها مشکل‌تر کرد. هزارها دانشجو بر سر پل سیمان غوغا به پا کرده بودند.

اگرچه ژاندارم‌ها و سربازان تمام اتوبوس‌ها را تفتیش کرده دانشجویان را پایین می‌آوردند و اگرچه موفق شدند که دسته اول دانشجویان را به کلی پراکنده کنند ولی سیل دانشجویان و مردم دمونستراسیون - تظاهرات - عظیمی به وجود آورد که در تاریخ حکومت نظامی آن روز سابقه نداشت. دانشجویان پس از خروج از اتوبوس‌ها و گریز از مقابل سربازان چند قدمی آن طرف‌تر بهم پیوسته پیاده عازم امامزاده عبدالله می‌شدند. از اتصال این دسته‌ها به هم، صف بسیار طویلی به وجود آمد که یک سر آن به امامزاده عبدالله رسیده بود و سر دیگر آن سر پل سیمان در حال تکوین بود.

این دمونستراسیون - تظاهرات - زیر برق سرنیزه سربازان و آن همه ظلم و بی‌رحمی وحشیانه حکومت نظامی یکی از بزرگترین و باشکوه‌ترین تظاهرات دانشجویان به شمار می‌رفت و گواه از خودگذشتگی و تصمیم کوه آسای دانشجویان بود.

دستگاه کودتا سعی کرد که این فاجعه دردناک را مکتوم بدارد ولی جنگ و گریز نیروهای نظامی و دانشجویان در میان راه و مخصوصاً سرپل سیمان سبب شد که عده زیادی از کارگران و دهقانان اطراف متوجه موضوع شده٬ به استقبال دانشجویان بیایند. از سرپل سیمان تا امامزاده عبدالله کارگران و دهقانان در دو طرف خیابان ایستاده با دانشجویان همدردی می‌کردند.

جلو امامزاده عبدالله انبوه مردم به حدی بود که ژاندارم‌ها مجبور بودند برای جلوگیری از ورود مردم به صف دانشجویان و شرکت در مراسم عزاداری، دست‌ها را بهم حلقه کرده تشکیل یک صف طولانی داده دانشجویان را از مردم جدا کنند.

درِ بزرگ امامزاده عبدالله توسط پلیس و ژاندارم مسدود شده بود و کسی حق دخول نداشت. دسته‌های اول دانشجویان که وارد امامزاده عبدالله شدند مورد حمله قرار گرفتند. عده‌ای مجروح و بقیه پراکنده شدند ولی سیل جمعیت و صف بی انتهای دانشجویان بالاخره مأمورین حکومت نظامی را مجبور به تسلیم کرد و به دانشجویان اجازه داده شد که دسته دسته به سر خاک شهدا رفته و بازگردند تا به دسته بعدی حق ورود داده شود.

با آنکه گوشه و کنار محل و محوطه مزار شهدا را افراد نظامی پوشانده بود با این حال وحشت داشتند که انبوه دانشجویان خشمگین و عزادار باعث طغیان و آشوب گردد و به زور دانشجویان را از محوطه مزار بیرون می‌راندند، ولی با تمام این فشار سرتاسر قبرستان از دانشجویان پوشیده شده.

در این هنگام برادر شهید قندچی با لباس سیاه عزا بر سر خاک شهدا شروع به سخن کرد. آثار غم و عزا از خطوط صورتش هویدا و رگهای گردنش از شدت غضب ورم کرده بود. سخنان آتشینش چون شراره‌های آتش از سینه پرسوز و گدازش بیرون می‌جهید. با گردن برافراشته و ایمان قوی حرف می‌زد. محزون بود که تنها برادرش همچون غنچه ناشکفته در برابر طوفان سهمگین ظلم و ستم پر پر شده این چنین بر زمین ریخته است ولی مغرور بود که به خاطر پیروزی نهضت و در راه مبارزه با حکومت غاصب کودتا برادر عزیزش قربانی شده است.

سکوت همه را فراگرفته بود. تفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بود و کسی تکان نمی‌خورد. صدای لرزان ورسای قندچی همه را می‌لرزانید حتی پلیس و سرباز را نیز برجا خشک کرده بود. بر دل پرشور جوانان آتش می‌زد و اشک از چشم‌ها جاری می‌کرد. او از این زندگی غم‌انگیز ذلت‌بار به ستوه آمده بود. برادرش پس از یک جراحت دردناک دو ساعته در پناه مرگ آرمیده بود ولی او هنوز می‌سوخت و مدام از شکنجه روحی طاقت فرسایی رنج می‌برد و دیگر از مرگ نمی‌ترسید و آرزو داشت که به دنبال برادرش در پناه مرگ روی آسایش ببیند او از زبان دانشجویان حرف می‌زد. او عقده دل‌های دردمند دانشجویان را باز می‌کرد؛ او به جنایت هیأت حاکمه حمله کرده تقاضای کیفر جنایتکاران را می‌نمود.

روزت مبارک دانشجو!

مزار شهدای ۱۶ آذر همچون مقبره شهدای ۳۰ تیر زیارتگاه مردم آزاده و مبارز ایران به خصوص دانشجویان بود. سال بعد روز ۱۶ آذر ۱۳۳۳ دانشکده فنی از کارآگاه و نظامی پر بود که هرگونه عکس‌العملی را در نطفه خفه کنند اما مطابق قرار قبلی پس از آنکه زنگ صبح نواخته شد تمام دانشجویان در محوطه مرکزی دانشکده فنی با حالت عزا و احترام سه دقیقه سکوت کردند- سکوتی عمیق و پرمعنی سکوتی که خاطرات دلخراش سال پیش را تجدید می‌کرد و رگبار گلوله و ناله دردناک مجروحین شنیده می‌شد - سکوتی که در خلال آن شکنجه‌های روحی سال گذشته - جنایات هیأت حاکمه و بدبختی و مذلت ملت ایران از نظرها می‌گذشت. سربازان و کارآگاهان در مقابل این سکوت قادر به هیچ عملی نبودند و هیچ بهانه و دستاویزی به دستشان نیامد. دانشجویان پس از سکوت و قرار دادن یک دسته گل بر روی پله‌ها دانشکده را ترک کرده٬ عازم مزار شهدا شدند. تمام دانشگاه نیز پیروی از دانشکده فنی به احترام شهدای ۱۶ آذر دست از کار کشید.

آن ایام فشار و اختناق عجیبی بر افکار و احساسات مردم و دانشجویان سنگینی می‌کرد. حکومت نظامی سراسر آن سال‌ها را پوشانده بود و تجمع سه نفر خلاف قانون و دانشجو بودن جرم بود. چه بسا که سرباز با سرنیزه در جلسات کلاس یا سر حوزه امتحان می‌ایستاد و دانشجویان در پناه برق سرنیزه مشغول کار خود بودند.

رفتن به دانشگاه و درس خواندن و خلاصه زندگی در آن روزها درد و رنج بود و اعصاب دانشجو را خورد می‌کرد. عده‌ای از بهترین استادان دانشگاه را اخراج کرده به غل و زنجیر کشیدند. در عوض عده‌ای از اوباش و اراذل را به دانشگاه فرستادند تا رکیک‌ترین ناسزاها را که در شأن خودشان و اربابانشان بود تحویل دانشگاهیان و دانشجویان دهند.

سال بعد و سال‌های بعد از آن نیز در اختناق مرگبار و در شرایط دشواری دانشجویان به یاد شهدای ۱۶ آذر دست از کار کشیده با برگزاری مراسمی در دانشگاه و بر مزار شهدا پیوند خود را با شهدا و راه آنان تجدید کردند و ۱۶ آذر را روز دانشجو اعلام نمودند و به‌جاست که همیشه دانشجویان نام شهدا و خاطره ۱۶ آذر را زنده نگه داشته در بزرگداشت آن بکوشند و در راه مبارزه علیه حکومت کودتاچیان جنایتکار از روان پاک شهدای ۱۶ آذر طلب همت کنند.

کد خبر 6308490

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۰۲:۱۲ - ۱۴۰۳/۰۹/۱۷
      0 0
      مقاله خوبی بود. مفید بود. فقط اولش یهو از دوران حال پرید به گذشته. اگه قلم دوران گذشته هم مثل الان بود بهتر بود. مختصر و جذاب. ممنون