-
«مجله مهر» روایت میکند؛
داغ بیانتها/ کودکان غزه بالاخره خندیدند
خبر پرتاب موشکهای ایران به طرف اراضی اشغالی زودتر از خود موشکها انفجار به پا کردند. همه شگفت زده بودند. هر ساعت گرمای حضور مردم تهران برای دلگرمی دادن به مردم غزه و لبنان بیشتر میشد.
سایر اخبار
-
حضرت زهرا(س) مادر عالم وجود است...
فردی درباره فعالیت اقتصادی حضرت زهرا صحبت کرده و گفته ایشان یک روز در میان در خانه کار میکردند چون کار تجاری انجام میدادند. حامد کاشانی در یکی از جلساتش پاسخ این فرد را داده است.
-
شهید مدافع حرمی که ۳ مزار دارد!
علی اصغر کریمی، یکی از شهدای مدافع حرم است. بدن او هنگام شهادت پاره پاره شده است و هر تکه از بدن او را که پیدا کردهاند در جایی به خاک سپردهاند. او حالا سه مزار دارد.
-
نگاهی به آسمان!
سال ۱۳۰۳ کمپانی آلمانی یونکرس با ایران قراردادی میبندد و اولین شعبه شرکت هواپیمایی را در ایران راه اندازی میکند. حالا آسمان به جز پرندگان متنوعش مهمانهای دیگری هم داشت.
-
روزت مبارک دانشجو!
روز دانشجو در ایران یادگار دورانی است که اگر به حرف انگلیس گوش نمیکردی در مملکت خود به بلای خانمان سوزی دچار میشدی.
-
صندلی پلاستیکی به جای ویلچر!
وقتی به حرم رسیدیم، اجازه ندادند از ویلچر خودش استفاده کند و ویلچر دیگری هم نبود. مجبور شدم پیشنهاد بدهم او را روی یک صندلی پلاستیکی بنشانیم و جابهجا کنیم.
-
جوانمردی؛ تفاوتی از جنس اراده!
ساره جوانمردی از ناحیه پا معلول است و همین باعث شده زندگیاش تفاوتهایی با سایرین داشته باشد، اما نه از جنس نقص بلکه از جنس یک اراده بالا که شاید در افراد سالم هم نباشد.
-
نگاه «مجله مهر» به خلاصه ۹ دیدار رهبر انقلاب با بسیجیان
رهبر انقلاب در سالروز گرامیداشت بسیج مستضعفان، هر ساله با بسیجیان دیدار میکنند. ایشان امروز درباره خداباوری و خودباوری به عنوان دو پایه اصلی بسیج سخن گفتند.
-
روایت «مجله مهر» به بهانه سالگرد زلزله سرپل ذهاب؛
زلزله و ناگهان ویرانی؛ رنجهایی که هنوز ادامه دارد
ساختمانهای سرپل ذهاب ساخته شدهاند، اما زخمهای روحی مردم باقی است. بدون توجه به سلامت روان، بازسازی فقط ظاهر شهر را تغییر میدهد و رنجها ادامه خواهند داشت.
-
وقایع اتفاقیه؛ مرگ صدراعظم را بر عهده گرفت!
هدف امیرکبیر تأسیس روزنامهای به سبک غربی بود که حاصل این اندیشه تولد روزنامه وقایع اتفاقیه در ۱۸ بهمن سال ۱۲۲۹ خورشیدی شد.
-
عاشورای مصطفی عاشورای من شد
مادر با عجله در را باز کرد؛ کوچه خالی بود، نه صدایی، نه ردپایی. همان لحظه فهمید مصطفی رفته است؛ بیوداع، بینگاه آخر. دیداری که تا بازگشتش در معراج شهدا تکرار نشد.
-
«حُر» مدافعان حرم
آن جوان خوش قد و بالا و رعنا، همان بچه لوتی و بامرام محله حالا فقط چند استخوان سوخته ازش باقی مانده بود و دوباره مثل زمانی که تازه متولد شده بود به راحتی در آغوش مادر جای میگرفت.